کازوئو ایشیگورو (زاده 8 نوامبر 1954 در ناگاساکی) نویسندهٔ انگلیسی ژاپنیتبار است. او با این که در ژاپن به دنیا آمده و اسمی ژاپنی دارد اما خانوادهاش وقتی پنجساله بود به انگلستان مهاجرت کردند. حروف اسمش در ژاپنی به معنای سنگ و سیاه هستند. ایشیگورو مدرک کارشناسی خود را در زبان انگلیسی و فلسفه و مدرک کارشناسی ارشد را در رشته نویسندگی خلاقانه دریافت کردهاست.
او یکی از شناختهشدهترین نویسندگان معاصر انگلستان است و در سال 1986 برای کتاب هنرمندی از جهان شناور برندهٔ جایزهٔ وایتبرِد و در سال 1989 برای کتاب بازماندهٔ روز برندهٔ جایزهٔ بوکر شد. از بین آثار او کتابهای وقتی یتیم بودیم و هرگز رهایم مکن نیز به فهرست نهایی جایزهٔ بوکر راه یافتند. در سال 2008، مجله تایمز او را در رده 32 در بین 50 نویسنده برتر انگلیسی از سال 1945 قرار دادهاست. ایشیگورو در سال 2017 برنده جایزه نوبل ادبیات شد.
رمانهای بازمانده روز و هرگز رهایم مکن او به صورت فیلم سینمایی درآمدهاند.
داستانهای او اغلب بدون نتیجهگیری مشخص هستند. مشکلات پیش روی شخصیتهای داستانهای او در گذشته مدفونند و حلناشده باقی میمانند. به همین دلیل ایشیگورو خیلی از داستانهایش را با نوعی تسلیم و کنار آمدن غمانگیز به پایان میبرد. شخصیتهایش گذشته خود و آنچه حالا شدهاند را میپذیرند و اغلب درمییابند که این پذیرش برایشان آرامش به ارمغان میآورد و آشفتگیهای ذهنیشان را به پایان میرساند. این را میتوان نوعی بازتاب ادبی پدیده مونو نو آواره (مونو نو آواره یا مونو نو آهاره یک اصطلاح ژاپنی به معنی ترحم نسبت به چیزها و اصل ناپایداری امور مادی) در فرهنگ ژاپنی دانست.
دو رمان اول او در ژاپن اتفاق میافتند با این حال خود او در مصاحبههای متعدد تأکید کرده که با ادبیات ژاپن آشنایی چندانی ندارد و آثارش شباهتی به ادبیات ژاپن ندارند.
هنگام بحث دربارهٔ میراث ژاپنی و تأثیر آن بر تربیتش ایشیگورو میگوید: «من کاملاً مثل انگلیسیها نیستم چون پدر و مادری ژاپنی در خانهای ژاپنیزبان مرا بزرگ کردهاند. پدر و مادرم فکر نمیکردند که قرار است مدتی به این طولانیای در این کشور زندگی کنیم. آنها احساس مسئولیت میکردند که ارتباط مرا با ارزشهای ژاپنی حفظ کنند. من پیشینهای متمایز دارم. جور دیگری فکر میکنم و دیدگاههایم اندکی با بقیه فرق دارد.» وقتی از او پرسیدند تا چه اندازه خود را ژاپنی یا انگلیسی میداند گفت: «مردم دو سوم یک چیز و بقیهاش چیز دیگر نیستند. اخلاق، شخصیت و دیدگاه چیزی نیست که قسمت بشود. تکهها به وضوح از هم جدا نمیشوند. تبدیل به مخلوط یکنواخت بامزهای میشوی. این چیزی است که در قسمت اخیر قرن حاضر بیشتر رواج پیدا کرده، آدمهایی با زمینه فرهنگی مختلف و پیشینه نژادی مختلف. دنیا دارد به این سمت میرود.»