پیش از اینکه شرح و توصیف حوادث تازه و عجیبی را آغاز کنم که در شهر ما اتفاق افتاده و تا امروز کسی به کم و کیف آن پی نبرده است. چون از هنر داستانسرایی بهرهای ندارم، ناگزیرم شمهای از حالات و زندگانی «استبان تروفی موویچ ورخوونسکی» بزرگوار و هنرمند شهر خودمان را بیان کنم. این جزئیات به جای مقدمه این داستان به شمار میرود؛ و حکایتی را که قصد دارم نقل کنم، از آن بسیار فاصله دارد. باید تذکر داد که «استبان تروفی موویچ ورخوونسکی» در شهر ما، همیشه یک نقش خاصی را بازی کرده بود؛ بدین معنی که او خود را چون یک قهرمان ملی میدانست و با عشق و علاقه مفرط این نقش خود را دوست میداشت.
پیش از اینکه شرح و توصیف حوادث تازه و عجیبی را آغاز کنم که در شهر ما اتفاق افتاده و تا امروز کسی به کم و کیف آن پی نبرده است. چون از هنر داستانسرایی بهرهای ندارم، ناگزیرم شمهای از حالات و زندگانی «استبان تروفی موویچ ورخوونسکی» بزرگوار و هنرمند شهر خودمان را بیان کنم. این جزئیات به جای مقدمه این داستان به شمار میرود؛ و حکایتی را که قصد دارم نقل کنم، از آن بسیار فاصله دارد. باید تذکر داد که «استبان تروفی موویچ ورخوونسکی» در شهر ما، همیشه یک نقش خاصی را بازی کرده بود؛ بدین معنی که او خود را چون یک قهرمان ملی میدانست و با عشق و علاقه مفرط این نقش خود را دوست میداشت.