سنت اگزوپری در واقع «ایکاروس»ی است در بند هزارتوی زندگی خاکی، فکر و ذکرش رهایی از این زندان است، زندان تن که راه چارهاش پرواز است و وسیله پرواز هواپیما. آنوقت در پهنۀ بیکران آسمان و جنگجویان خطرآفرینش: باد، توفان، مه، راه گم کردن در دل صحرایی که همه جایش یکسان است، خلبان، راوی داستانهایش هم میشود؛ داستانهایی که داستان نیستند، حقیقتند. ماجراهایی هستند که برای خودش و رفقای همپیشهاش اتفاق افتاده و از آن جان سالم در برده یا جان باختهاند.
اما این آدمی که با ماشین، با مسائل فنی، با پرواز و خطرها و مشکلات آن دست به گریبان است، طبعا نباید اهل اندیشه و سیر و سلوک و کشف و شهود باشد، اما در حقیقت چون اهل این حرفهاست به هوانوردی رومیآورد. زمین برایش قفس تنگی است مانند بدنش. برای اندیشیدن و سیر و سلوک نیاز به فضای بیکران دارد، چه جایی بهتر از صحرا و آسمان.