کارلوس فوئنتس در 11 نوامبر 1928 در پاناما به دنیا آمد. او نویسنده مکزیکی و یکی از سرشناسترین و پر آوازهترین نویسندگان اسپانیایی زبان بود.
فوئنتس در طول زندگی خود دوبار ازدواج کرد و پدر سه فرزند بود، که دو تن از آنها را زمانی که در قید حیات بود از دست داد. در سال 1999 پسر خود را که به بیماری هموفیلی دچار بود از دست داد و سال 2005 نیز دختر وی ناتاشا بر اثر مصرف بیش از حد مواد مخدر از دنیا رفت. از وی یک فرزند دختر باقی است.
پدر فوئنتس از دیپلماتهای مشهور مکزیک بود. او شغل پدر را ادامه داد و به دنیای سیاست وارد شد و برای نخستین بار در سال 1965 بهعنوان سفیر مکزیک در لندن انتخاب شد و بعدها نیز در فرانسه و چند کشور اروپایی دیگر چون هلند، پرتغال و ایتالیا هم سفیر بود. در سال 1978 زمانی که سفیر مکزیک در فرانسه بود در اعتراض به این که رییس جمهور مکزیک دانشجویان معترض در مکزیکو سیتی را به گلوله بسته بود، از سمت خود در اسپانیا به عنوان سفیر مکزیک کنارهگیری کرد.
«فوئنتس» در دانشگاههای مطرحی چون پرینستون، هاروارد، پنسیلوانیا، کلمبیا، کمبریج، براون و جورج میسون سابقهٔ تدریس داشت. او اولین کتاب خود را با نام «روزهای نقابدار» در سال 1954 منتشر کرد که مجموعهای از داستانهای واقعگرایانه را در بر میگرفت و نخستین رمان خود را نیز در سال 1958 با نام «جایی که هوا صاف است» منتشر ساخت. فوئنتس با توجه به شغل سیاسیاش رویدادهای تاریخ معاصر و جهان سیاست را دستمایه داستانهای خود قرار میداد و با سبک نگارشیای که ویژه خود او بود به ادبیات معاصر مکزیک جانی تازه بخشید و نام خود را در کنار نویسندگان نامدار اسپانیایی زبان همچون گابریل گارسیا مارکز و ماریو بارگاس یوسا قرار داد. کارلوس فوئنتس در لایهلایه آثار خود به بازگویی تاریخ مکزیک در آمیزش با تمهای عشق، مرگ و خاطره پرداختهاست. گفته میشود که وی مکزیک را در آثار خود خلق کردهاست. فوئنتس معتقد بود آهنگ زندگی اکثر مکزیکیها با مشکلات، خشونت و نارضایتی دائمی از وضعیت خود آمیختهاست. او میگفت که آثارش همگی دربارهٔ ترس هستند. احساس جهانی ترس از اینکه چه کسی از در وارد میشود، چه کسی ما را دوست دارد، چه کسی را دوست داریم و چگونه به اشتیاقمان میرسیم.
فوئنتس در روز سهشنبه، 15 مهٔ 2012 در 83 سالگی بر اثر مشکلات قلبی در بیمارستان جان سپرد. پزشک معالج فوئنتس اعلام کرد که وی دچار خونریزی داخلی شده بودهاست.