آرتور شوپنهاور

آرتور شوپنهاور یکی از بزرگترین فلاسفهٔ اروپا و فیلسوف پرنفوذ تاریخ در حوزه اخلاق، هنر، ادبیات معاصر و روانشناسی جدید است.
در سال 1788 میلادی از پدری هلندی و مادری آلمانی زاده شد. پدرش بازرگان و با بضاعت بود اما او رغبتی به تجارت نداشت و به تحصیل علم بیشتر علاقه می‌ورزید. شوپنهاور 17 سال بیشتر نداشت که پدرش خودکشی کرد و بعد از آن مادرش به وایمار رفت. مادر وی نویسنده بود اما به پسر مهری نداشت و به زودی مادر و پسر از هم جدا شدند. وی در حقیقت مهر مادری را نچشیده بود و البته این امر در عقاید او مؤثر افتاده بود. شوپنهاور با ازدواج مجدد مادرش مخالف بود و همین امر باعث شد که به عقیده بسیاری فلسفهٔ او حاوی عقایدی نیمه حقیقی در مورد زنان باشد. رابطهٔ مادر و فرزند مدتی رسمی و بدور از نزاع بود اما مادرش که از گوته شنیده بود او مرد بزرگی خواهد شد، با انداختن او از پله‌ها به رابطه مادر و فرزندی پایان داد.
در سی سالگی (1818) کتاب مهم خود را به نام «جهان همچون اراده و تصور» منتشر کرد. اما این کتاب مورد توجه قرار نگرفت و شوپنهاور از فاضلان معاصر خود سخت رنجید. شانزده سال پس از انتشار کتاب به شوپنهاور اطلاع دادند قسمت اعظم نسخ چاپی کتاب را به جای کاغذ باطله فروخته‌اند. چند کتاب دیگر هم تألیف نمود که چندان چیزی بر مطالب اصلی‌ترین کتابش نیفزود. در سال‌های آخر عمر کم‌کم شهرت یافته بود و پس از مرگ، شهرتش قوت گرفت.
شوپنهاور با گوته، نویسنده آلمانی و هگل، فیلسوف مشهور، هم عصر و با اولی دوست بود و چندی بعد به وسیله یک هندو از عقاید بودائیان آگاهی یافت و پس از تجسس و تفکر زیاد به آئین بودایی اعتقاد کامل یافت.
شوپنهاور طبیعتی ناآرام و متزلزل داشت و پر از سوءظن و عصبیت بود. شوپنهاور تا آخر عمر ازدواج نکرد و ازدواج را مسئولیتی احمقانه می‌دانست. او زندگانی را به تنهایی به سر برد و به عنوان مردی که شجاعانه پیشتازی فکری را بر عهده داشت، در 27 سال آخر عمرش یک برنامه کاری خودساخته و سخت مثل برنامه زندانیان برای خودش طراحی کرد. او هر روز ساعت هفت بیدار می‌شد، حمام می‌کرد و بدون اینکه صبحانه بخورد بی‌وقفه تا ظهر می‌نوشت. سپس فلوت می‌زد. او این کار را خیلی خوب انجام می‌داد اما تنها برای لذت بردن خودش می‌نواخت. پس از آن خود را به یک نهار گران‌قیمت در بهترین هتل فرانکفورت که انگلیشر هوف نام داشت مهمان می‌کرد. نهار خوردن او خیلی طول می‌کشید و اغلب تنها نهار می‌خورد اما گاهی هم با مهمانان خارجی فرهیخته هتل یا افسران ارتش گپ و گفتی می‌کرد. او سپس به کتابخانه می‌رفت تا روزنامه‌ها را -ترجیحاً تایمز لندن- بخواند. سپس یکی از سگ‌های پودلش را برمی‌داشت و قدم می‌زد. وقتی تنهاتر شد، هنگام راه رفتن با خودش غرولند می‌کرد. بعد از قدم زنی و پیش از برگشت به خانه امکان داشت تنهایی به یک سالن اجرای موسیقی یا کنسرت برود. اگر در طول روز حرف زدن با دیگران او را خسته کرده بود در را روی هیچ‌کس باز نمی‌کرد و ساعت ده شب هم می‌خوابید. شوپنهاور با شیوع بیماری وبا؛ برلین را به مقصد فرانکفورت ترک کرد و تا آخر عمر در همان‌جا ماند.
نیچه در مورد او می‌گوید: «مطلقاً تنها بود و کمترین دوستی نداشت و فاصلهٔ میان یک و هیچ لایتناهی است.» و یا: «هیچ چیز متفکرین آلمان را به اندازه عدم شباهتی که میان شوپنهاور و آنان بود رنج نداد.» نیچه این تنهایی شوپنهاور را در آثار او هم به خوبی می‌بیند. او در "زایش تراژدی" این نقل قول را از جهان به مثابه اراده و تصور می‌آورد: "فرض کنیم همچون ملوانی در قایقی کوچک در دریای خروشانی بی مرز نشسته‌ام که از هر طرف موج‌هایی پر فراز و نشیب و غول آسا، احاطه ام کرده‌اند و من هم‌چنان به کشتی و نحیف و شکننده خود اعتماد دارم؛ همین کار را مردی می‌کند که با آرامش در میان جهانی مملو از شکنجه‌ها نشسته‌است. او به اصل فردیت اعتماد کرده‌است." بدیهی‌است که نیچه در زمان مرگ شوپنهاور شانزده ساله بوده و معاشرتی با وی نداشته‌است.
شوپنهاور با وکیلی مشورت کرده بود تا ببیند در توهین به دیگران تا کجا می‌تواند پیش رود و چه توهین‌هایی از مرزهایی که قانون تعیین کرده فراتر و قابل مجازات است. ولی از سوی دیگر، شوپنهاور برای کانت احترام ویژه‌ای قائل بود و خود را وارث حقیقی او می‌شمرد.
شوپنهاور در 21 سپتامبر 1860 در 72 سالگی و در حالی‌که به خوردن صبحانه مشغول بود و سالم به نظر می‌رسید، درگذشت.

هنر خودشناسی
بدون نظر
وضعیت: ناموجود
62,000 تومان
هنر زنده ماندن
بدون نظر
وضعیت: ناموجود
67,000 تومان
هنر حفظ آبرو
بدون نظر
وضعیت: ناموجود
85,000 تومان
هنر پیر شدن
بدون نظر
وضعیت: ناموجود
86,500 تومان
هنر همدردی
بدون نظر
وضعیت: ناموجود
97,700 تومان
در باب حکمت زندگی
بدون نظر
وضعیت: موجود
255,000 تومان
منو