با اینکه شهر ما کوچک و کمجمعیت است، و با اینکه اشلوئیم شصت سال آزگار یکبار هم پایش را از این شهر بیرون نگذاشته بود، بعید است کسی پیدا بشود که بتواند بگوید اشلوئیم دقیقاً کی بود یا چه میکرد. دلیلش هم، صاف و پوستکنده، این است که اشلوئیم از یاد رفته بود، مثل چیزهای غیرلازمی که به چشم نمیآیند و چنگی به دل نمیزنند. اشلوئیم پیر دقیقاً از اینجور چیزها بود. هشتادوشش سالش بود. چشمهایش همیشه اشکآلود بود. صورتش را -صورت کوچک و کثیف و چروکیدهاش را- ریش بلند مایل به زردی میپوشاند که رنگ شانه به خود ندیده بود، و مویی پرپشت و ژولیده داشت.
با اینکه شهر ما کوچک و کمجمعیت است، و با اینکه اشلوئیم شصت سال آزگار یکبار هم پایش را از این شهر بیرون نگذاشته بود، بعید است کسی پیدا بشود که بتواند بگوید اشلوئیم دقیقاً کی بود یا چه میکرد. دلیلش هم، صاف و پوستکنده، این است که اشلوئیم از یاد رفته بود، مثل چیزهای غیرلازمی که به چشم نمیآیند و چنگی به دل نمیزنند. اشلوئیم پیر دقیقاً از اینجور چیزها بود. هشتادوشش سالش بود. چشمهایش همیشه اشکآلود بود. صورتش را -صورت کوچک و کثیف و چروکیدهاش را- ریش بلند مایل به زردی میپوشاند که رنگ شانه به خود ندیده بود، و مویی پرپشت و ژولیده داشت.