زمین را مه گرفته بود. نور چراغهای اتومبیل روی خطوط انتقال نیروی فشار قوی که در امتداد جاده کشیده شده بود باز میتابید.
باران نباریده بود، اما سپیدهدم زمین خیس بود و هربار که چراغ قرمز راهنما روشن میشد لکه سرخرنگ گستردهای آسفالت خیس را قرمز میکرد. نقش اردوگاه تا کیلومترها محسوس بود. سیمها و جادهها و خطوط راهآهن هرچه به سوی اردوگاه پیش میرفتند به هم نزدیکتر میشدند. گسترهای بود با خطوط راست پرشده، چهنهای پر از راستگوشهها و متوازیالاضلاعهایی که زمین و آسمان پاییزی را قطعه قطعه میکردند.
زوزه کشیده و نهچندان بلند آژیرهای دور بلند شد.
زمین را مه گرفته بود. نور چراغهای اتومبیل روی خطوط انتقال نیروی فشار قوی که در امتداد جاده کشیده شده بود باز میتابید.
باران نباریده بود، اما سپیدهدم زمین خیس بود و هربار که چراغ قرمز راهنما روشن میشد لکه سرخرنگ گستردهای آسفالت خیس را قرمز میکرد. نقش اردوگاه تا کیلومترها محسوس بود. سیمها و جادهها و خطوط راهآهن هرچه به سوی اردوگاه پیش میرفتند به هم نزدیکتر میشدند. گسترهای بود با خطوط راست پرشده، چهنهای پر از راستگوشهها و متوازیالاضلاعهایی که زمین و آسمان پاییزی را قطعه قطعه میکردند.
زوزه کشیده و نهچندان بلند آژیرهای دور بلند شد.