شاید خیلیها میک جکسون را نشناسند، مثل خودِ من که پیش از خواندن این کتاب، او را نمیشناختم. «تارک دنیا موردنیاز است» اولین کتاب از اوست که در ایران منتشر شده است. اهل انگلستان است و الان هم با سه چهار ماه کم و زیاد، پنجاه و چهار سال دارد. در رشته هنرهای دراماتیک تحصیل کرده، مدتی سرش به خوانندگی گرم بوده و بعد از گذراندن یک دوره خلاقه نویسندگی رفته سراغ داستان نویسی، از سال 95 شد نویسندهی تمام وقت و دو سال بعد رمان «مرد زیرزمینی»اش نامزد جایزهی بوکرمن شد.
کتابحاضر در اصل «ده داستان تأسف بار» نام دارد، که اسم مناسبی برای این مجموعه به نظر میرسد، اما مترجم ترجیح داده نام کتاب را عوض کند، که برای گلاره اسدی آملی با توجه به سلیقه و دقت جزئی نگرانهاش در ترجمه این کتاب، خوش سلیقگی محسوب نمیشود.
با اینکه به شخصه میانه خوشی با داستان کوتاه ندارم، اما در مورد این کتاب خاص گویی یکی از اتفاقهای نادر و پیشبینی نشده باعث شد این کتاب را از قفسه بردارم، عنوان خوبش توجه بیننده را جلب میکرد. تارک دنیا موردنیاز است، ده داستان تأسف بار. ده داستان تأسف بار که عبارتاند از: این مجموعه شامل ده داستان بانام های: «خواهران پی یرس»، «پسری که خواب رفت»، «قایقی در سرداب»، «جراح پروانه ها»، «تارک دنیا موردنیاز است»، «ربودن موجودات فضایی»، «دختری که استخوان جمع می کرد»، «بی هیچ ردپایی»، «گذر از رودخانه» و «دزد دکمه».
تقریباً همهی قصه های کتاب یک جور فضای گوتیک دل چسب دارند. فضایی که وقتی با داستان ارتباط برقرار کنی و وارد دنیای آن شوید، قدرت باور هر چیزی را به دست میآورید. داستان ها کوتاه اند اما پر از حرف هایی که گفتنی و شنیدنی نیستند، اگر با چنین سادگی افسارگسیخته ای همراه نباشند. این طور قصهها دیگر خیلی کمیاب شدهاند. یا اصلاً بهتر است بگویم که، قصهی واقعی کمتر پیدا میشود. این طوری خیلی بهتر است. عنوان «داستان کوتاه» برای چنین اثری خیلی پرطمطراق و تجملی به نظر میآید. همان «قصه» بهتر است. (معرفی از سایت الف)