داستان ملال انگیز: از یادداشت های یک مرد سالخورده

داستان های روسی -- قرن 19م.
55,000 تومان
داستان های روسی -- قرن 19م.
مرد که در ابتدای کتاب خودش را این‌طور معرفی می‌کند:
«در روسیه پروفسور ممتازی هست به اسم نیکالای استپانویچ فلانی، کارمند عالی‌رتبه و دارندهٔ نشان. او آن‌قدر نشان و مدال روسی و خارجی دارد که وقتی ناچار می‌شود همهٔ آن‌ها را به سینه‌اش بیاویزد، دانشجویان به لقب «کثیرالنشان» مفتخرش می‌کنند. آشنایانش از برجسته‌ترین اعیان و اشراف هستند؛ دست‌کم در 25 ـ 30 سال اخیر در روسیه حتی یک دانشمند سرشناس نبوده و نیست که از نزدیک با او آشنا نباشد. الان کسی نیست که با او دوستی کند، ولی اگر در مورد گذشته صحبت کنیم، فهرست دورودراز دوستان بلندآوازه‌اش به نام‌هایی مانند پیراگوف، کاوِلین و همچنین نکراسوف شاعر ختم می‌شود که دوستی صادقانه و پرحرارتشان را به او ارزانی داشته بودند. او عضو همهٔ دانشگاه‌های روسیه و سه دانشگاه خارجی است. و غیره و غیره و غیره. همهٔ این‌ها، به اضافهٔ خیلی چیزهای دیگر که هنوز می‌شد ردیف کرد، چیزی را تشکیل می‌دهند که «نام من» خوانده می‌شود.
«نام من» بر سر زبان‌هاست. این نام در روسیه معرف حضور هر آدم باسوادی هست و در خارج از کشور هم از کرسی‌های دانشگاهی با افزودن لقب‌های «مشهور» و «ارجمند» ادا می‌شود.»
او از زندگی‌اش می‌گوید، از فرزندانش و زنش که هر روز کنار او می‌نشیند و غر می‌زند بابت همه چیز. از خرج و مخارج و هزینه‌ها گرفته تا اوضاع کاری و سلامتی‌اش و هرچه تعریف می کند شکاف میان وجهه اجتماعی جذاب و زندگی شخصی‌اش بیشتر آشکار می‌شود. پیرمرد غیر از خانه و خانواده و دلمشغولی‌های دانشگاه. یک دلمشغولی دیگر هم دارد. کاتیا دختر دوست چشم پزشکش که از مدت‌ها پیش سرپرستی‌اش را بر عهده داشته است. کاتیا دختری هوشمند و زیبابین و عاشق تئاتر است و باقی کتاب درواقع قصه کاتیا و علاقه پیرمرد به این دختر و دنیایش است. دختری ماجراجو و منفور خانواده پیرمرد که از قضا تسکین دل او شده و برایش نماد کمال است:
«می‌ترسم که ناگهان بمیرم، از اشک‌هایم خجالت می‌کشم و کلا اتفاق تحمل‌ناپذیری در درونم می‌افتد. احساس می‌کنم بیش از این نه می‌توانم چراغم را ببینم، نه کتاب‌هایم را، نه سایه‌های کف اتاق را. نمی‌توانم صداهایی را تحمل کنم که از مهمانخانه به گوش می‌رسد. نیرویی نامرئی و غیرقابل درک مرا با خشونت از آپارتمانم بیرون می‌راند. از جا می‌پرم، شتابزده لباس می‌پوشم و با احتیاط، بدون این‌که اهل خانه متوجه بشوند، بیرون می‌روم. کجا باید بروم؟
پاسخ این پرسش از مدت‌ها پیش در مغزم نقش بسته است: پیش کاتیا.»
 

مشخصات

کتاب

نویسنده
ناشر
تاریخ انتشار
۱۴۰۱
جلد
شمیز
تعداد صفحه
112

نظرهای کاربران

هنوز نظری برای این محصول ثبت نشده است .
برای ارسال نظر باید در سایت ثبت نام کنید.
منو